رایانرایان، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره
زندگی مشترک مازندگی مشترک ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره
جانانجانان، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

رایان و جانان،تمام زندگی من

زندگی را باید زندگی کرد...

تو بزرگ میشوی و منم دل نگران آینده ت

سلام سلام الان که دارم برات مینویسم با بابابت رفتی خونه مادر جون ، تنهام، وگرنه شیطون بلا نمیذاشت مامانش اینجا راحت بشینه. داره اذان میگه به حق این ساعت عزیز برات سلامتی و خوشبختی ارزو میکنم... ماشالا خیلی باهوش هستی هرچی بهت میگم دقیق متوجه میشی. وقتی همکه خونه با هم تنهاییم هرجا باشم دستمو میگیری میگی بیا باهام بریم خونه رو بگردم. مادرجون مریض شده یکی از علتهاش هم زحمتهای من بود براش. تو یک سال زندگیت خیلی مزاحمش بودیم  و اونم چون تو رو دوست داره هرکاری برات میکنه. ایشالا که حلالمون کنه...   دوست داری همه جا رو به هم بریزی به خدا همش دولا دارم پشت سرت جمع میکنم. چه میشه کرد بچگیه و هزار تا شیطنت.....
19 ارديبهشت 1395

اردیبهشت95

سلام پسر عزیزم. ببخشید که دیر به دیر میام و واست مینویسم. این روزها با تو سرگرمم. شیطون بلای مامان. هر روز که بزرگتر میشی شیرین تر و باهوش تر از دیروزی. البته اذیت هم میکنی و مامان مجبوره بگه نکن، بکن، بوووه، اخه.... دلمم نمیخواد بهت این چیزها رو بگم اما چون هنوز قدرت تشخیص نداری مجبورم. اگه بخوام از کارهای این مدتت بگم الان که تقریبا یکسال و دو ماهته 8 تا دندون داری و دوتای دیگه هم تو راه داری. عاشق حمل کردن وسایل هستی و خیلی بشین و پاشو تمرین میکنی، تا از خواب بیدار میشی میخوای راه بیفتی بری. خیلی باید حواسم بهت باشه که کار خطرناکی نکنی. واقعا مادر شدن مسئولیت خیلی سختیه. خداروشکر میکنم که پسر سالم و باهوشی دارم که تنها دغدغه ها...
5 ارديبهشت 1395
1